چشم به راهیم تا تو بیایی

چشم به راهیم تا تو بیایی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ستيز با وسوسه ها!

14 بهمن 1393 توسط عزيزي بهرور


عزيزان! سخن از «سکينه» و آرامش روح و روان در ميان بود، همان گوهر گرانبهايى که خليل اللّه براى يافتن آن، گاهى به ملکوت آسمان ها و زمين نظر مى افکند و آن را در جهان با عظمت بالا جستجو مى کرد:

«وَ کَذلِکَ نُرِىَ اِبْراهيمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ لِيَکُونَ مِنَ الْموُقِنينَ»(1).

و گاه مرغان چهارگانه را که به گفته بعضى از ارباب تفسير هر کدام مظهر يکى از صفات نکوهيده انسان بودند (طاووس مظهر خودنمايى و غرور، خروس مظهر تمايلات شديد جنسى، کبوتر مظهر لهو و لعب، و کلاغ مظهر آرزوهاى دراز!) سر بريد و در هم کوبيد تا پس از احياء مجدد، اطمينان به معاد يابد و به آرزوى قلبى خود (لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِىْ)(2) برسد.

اين گوهر گرانبها يعنى سکينه و آرامش را چگونه مى توان يافت؟ و در کدامين اقيانوس جستجو کرد؟

به شما عرض مى کنم طريقه دسترسى به آن بسيار آسان و در عين حال بسيار مشکل است، به اين مثال گوش جان فرا دهيد:

آيا هرگز در يک روز ابرى، سوار هواپيما شده ايد؟ هواپيما تدريجاً اوج مى گيرد و آهسته آهسته از ميان ابرها گذشته، بالاى ابرها قرار مى گيرد، در آنجا آفتاب عالمتاب با شکوه تمام مى درخشد، همه جا روشن و پرنور است، در آنجا در تمام طول سال هرگز خبرى از ابرهاى تيره و تار نيست و چهره خورشيد هيچ گاه حجابى ندارد، چون برتر از ابرهاست!

ذات مقدس خالق جهان، آفتاب عالمتاب است که همه جا نورافشانى مى کند و ابرها، همان حجاب هايى است که ما را از مشاهده جمال حق، مانع مى شود، اين حجاب ها همان اعمال سوء ماست، همان آمال و آرزوهاى ماست.

و به گفته امام عارفان: «اِنَّکَ لاْ تَحْتَجِب وعَن خَلْقِکَ إلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الاَْعْمالُ دُونَک»(3).

حجاب ها همان شياطينى هستند که به خاطر اعمال ما، در ما نفوذ کرده، و گرداگرد قلب ما را احاطه کرده اند، چنان که در حديث آمده: «لَوْ لا اَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنِى آدَمَ لَنَظَرُوا اِلى مَلَکُوتِ السَّماواتِ; اگر شياطين بر دل هاى بنى آدم احاطه نمى کردند، آنها ملکوت آسمانها را مى ديدند»(4).

اين حجاب ها، بتهاى گوناگونى است که با دست خود ساخته، و با هوى و هوس خويشتن پرداخته، و به بتخانه دل سپرده ايم و به گفته بزرگان:

«کُلُّ ما شَغَلَکَ عَنِ اللّهِ فَهُوَ صَنَمُک; آنچه تو را به خود مشغول دارد و از خدا غافل کند بت تو است»!


بت ساختيم در دل و خنديديم

بر کيش بد برهمن و بودا را!


اى عزيز! ابراهيم وار، تبر ايمان و تقوا را بردار و اين بتها را بشکن، تا بتوانى به ملکوت آسمان ها نظر بيفکنى و از «موقنين» باشى! آن گونه که ابراهيم شد: «… وَ لِيَکُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ».(5)

غبارهاى هوا و هوس فضاى روح ما را تيره و تار کرده، و مانع ديد چشم باطن ماست، همّت کن و «غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد»!

عجب اين که خدا به ما از خود ما نزديکتر است; ولى چرا ما از او دوريم؟ او در کنار ماست چرا ما مهجوريم؟ آرى «يار در خانه و ما گرد جهان مى گرديم»!

و اين بزرگ ترين درد ما و مشکل ماست و بدترين حرمان ما، هرچند راه درمان روشن است.


1. انعام / 75.

2. بقره / 260.

3. دعاى ابوحمزه ثمالى.

4. بحار، ج 59، ص 163.

5. انعام / 75.

 2 نظر

به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می‌دهم که، حجاب را حجاب ‏را، حجاب را، رعایت کنید...

10 بهمن 1393 توسط عزيزي بهرور

1) « خواهران ما در حالى كه چادر خود را محكم برگرفته ‏اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ می ‏كنند… هدف‏دار در جامعه حاضرشده ‏اند.»

(رییس جمهور شهید محمد على رجایى)

2)«اى خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو می ‏ترسد تاسرخى خون من.»

(شهید محمد حسن جعفرزاده)

3) «مادرم… من با حجاب و عزت نفس و فداكارى شما رشد پیدا كردم.»

(شهید غلامرضا عسگرى)

4)«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوى‏معنویت و صفا مى‏كشاند.»

(شهید على رضائیان)

5) «از خواهران گرامى خواهشمندم كه حجاب خود را حفظ كنند، زیرا كه‏حجاب خون‏بهاى شهیدان است.»

(شهید على روحى نجفى)

6) «و تو اى خواهر دینى‏ام: چادر سیاهى كه تو را احاطه كرده است ازخون سرخ من كوبنده تر است.»

(شهید عبدالله محمودى)

7)«خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بى‏اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»

(شهید على اصغر پور فرح آبادى)

8)«به پهلوى شكسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم كه، حجاب را حجاب ‏را، حجاب را، رعایت كنید.».

(شهید حمید رستمى)

9) «خواهرم: حجاب تو مشت محكمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام مى زند.»

(شهید بهرام یادگارى)

10)«یك دختر نجیب باید باحجاب باشد.»

(شهید صادق مهدى پور)

11)«از تمامى خواهرانم مى‏خواهم كه حجاب این لباس رزم را حافظ باشند.»

(شهید سید محمد تقى میرغفوریان)

12)«خواهرم: از بى حجابى است اگر عمر گل كم است نهفته باش و همیشه گل باش.»

(شهید حمید رضا نظام)

13) «حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست»

(شهید محمد كریم غفرانى)

14) «خواهرم: محجوب باش و باتقوا، كه شمایید كه دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان مىكشید.»
«حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مى بینى و دشمن تو را نمى بیند.»

(سردار شهید رحیم آنجفى)

[مجموعه‌ی وصیت نامه‌های شهدا درباره‌ی حجاب]

www.sabokbalan.com


 نظر دهید »

یک آیه قرآن بخوانیم؛ چرا پند نمی‌گیرید.............................!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

04 بهمن 1393 توسط عزيزي بهرور

خداوند در سوره جاثیه آیه ۲۳ می فرماید:

اعوذبالله‌من‌الشیطان‌الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ»

آیا آن کس را که هوسش را چون خدای خود گرفت و خدا از روی علم گمراهش کرد، و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر دیدگانش پرده افکند ، دیده ای ? اگر خدا هدایت نکند چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ چرا پند نمی گیرید؟

***

شان نزول آیه

شبى از شبها” ابوجهل” در حالى که” ولید بن مغیره” با او همراه بود به طواف‏ خانه کعبه پرداخت و در ضمن طواف درباره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با هم سخن مى ‏گفتند. ابوجهل گفت: به خدا سوگند که من مى ‏دانم او راست مى‏ گوید! فورا ولید به او گفت: خاموش باش! تو از کجا این سخن را مى‏ گویى؟ ابوجهل گفت: اى ولید ما او را در کودکى و جوانى صادق امین مى ‏نامیدیم، چگونه بعد از تمام عقل و کمال رشد او را کذّاب و خائن به نامیم؟ باز تکرار مى‏ کنم: مى‏ دانم او راست مى‏ گوید! ولید گفت: پس چرا او را تصدیق نمى‏کنى و ایمان نمى ‏آورى؟ گفت: مى‏خواهى دختران قریش بنشینند و بگویند از ترس شکست، تسلیم برادرزاده ابوطالب شدم؟!. سوگند به بتهاى” لات” و” عزى” که هرگز از او پیروى نخواهم کرد! اینجا بود که این آیه نازل شد.(تبیان)

نفسیر المیزان

[معناى” اله” گرفتن” هوى”]
” أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ …”
از ظاهر سیاق چنین بنظر مى‏ رسد که جمله” أ فرأیت” در مقام شگفت ‏انگیزى شنونده است، مى‏ خواهد بفرماید: آیا تعجب نمى ‏کنى از کسى که حالش چنین حالى است؟
و مراد از جمله” اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ” از آنجا که کلمه” الهه” مقدم بر کلمه” هواه” آمده، (با اینکه مى ‏توانست بفرماید کسى که هواى خود را خداى خود گرفته)، این است که بفهماند چنین کسى مى‏ داند که اله و خدایى دارد که باید او را بپرستد- و او خداى سبحان است- و لیکن به جاى خداى سبحان هواى خود را مى‏ پرستد، و در جاى خدا قرار داده اطاعتش مى‏ کند. پس چنین کسى آگاهانه به خداى سبحان کافر است، و به همین جهت دنبال جمله مورد بحث فرمود:” وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ- خدا او را در عین داشتن علم گمراه کرد”.
و معناى گرفتن اله، پرستیدن آن است. و مراد از پرستش هم اطاعت کردن است، چون خداى سبحان اطاعت را عبادت خوانده، و فرموده:” أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی” و نیز فرموده:” اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ” و نیز فرموده:” وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ”.

و اعتبار عقلى هم موافق با این معنا است، چون عبادت چیزى به جز اظهار خضوع و مجسم نمودن بندگى بنده نیست. عابد در عبادتش مى‏ خواهد این معنا را مجسم سازد، که من بجز آنچه معبودم اراده کرده اراده نمى‏ کنم، و به جز آنچه او راضى است عمل نمى‏ کنم. و بنابراین، هر کس هر چیزى را اطاعت کند در حقیقت او را عبادت کرده و او را معبود خود گرفته است، پس اگر هواى نفس خود را اطاعت کند، آن را اله خود گرفته و پرستیده، با اینکه غیر خدا و غیر هر کسى که خدا دستور دهد نباید اطاعت شود.
پس معناى اینکه فرمود:” أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ” این مى‏ شود: آیا عجب نیست که کسى هواى نفس خود را بپرستد، و آن را اطاعت و پیروى کند با اینکه مى‏ داند غیر از هواى نفس معبودى دارد که باید او را بپرستد و اطاعت کند، و لیکن در عین حال معبود و مطاع خود را هواى نفس خود مى ‏گیرد؟

[مفاد جمله:” وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ” و بیان عدم منافات بین ضلالت و علم‏]
و معناى اینکه فرمود:” وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ” این است که: چنین کسى با اضلالى از خداى تعالى گمراه شده، و اگر خداى تعالى گمراهش کرده از باب مجازات بوده، براى اینکه او هواى نفس خود را پیروى کرده، و خدا او را گمراه کرد، در عین اینکه او عالم بود، و مى‏دانست که بیراهه مى‏ رود.
خواهى گفت: چطور ممکن است کسى با بلد بودن راه در عین حال بیراهه برود؟ و یا چگونه تصور مى‏ شود که انسان با داشتن یقین به چیزى آن را انکار کند، که آیه شریفه” وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ” آن را از پاره‏اى انسانها حکایت مى‏ کند؟

در جواب مى ‏گوییم: منافات ندارد که آدمى راه را بداند، و در عین حال بیراهه برود، و یا به چیزى یقین داشته باشد در عین حال آن را انکار کند، براى اینکه علم ملازم هدایت نیست، هم چنان که ضلالت ملازم با جهل نیست، بلکه آن علمى ملازم با هدایت است که توأم با التزام عالم به مقتضاى علمش باشد، یعنى عالم ملتزم به لوازم علم خود نیز باشد و به آن عمل کند تا دنبالش هدایت بیاید. و اما اگر عالم باشد، ولى به خاطر اینکه نمى ‏تواند از هواى نفس صرفنظر کند ملتزم به مقتضا و لوازم علم خود نباشد، چنین علمى باعث اهتداء او نمى‏ شود، بلکه چنین علمى در عین اینکه علم است ضلالت هم هست. و همچنین یقین، اگر توأم با التزام به لوازم آن نباشد، با انکار منافات ندارد.
و اما اینکه بعضى از مفسرین گفته‏ اند” مراد از علم در این آیه علم خداى تعالى است، یعنى خدا با علم خودش به حال این بنده او را گمراه کرده” معنایى است که از سیاق آیه دور است.

” وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَهً”- این قسمت از آیه به منزله عطف تفسیرى است براى جمله” وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ”. و” ختم بر سمع و قلب” مهر بر گوش و دل زدن است، به طورى که دیگر حق را نشنود و تعقل نکند. و” غشاوه قرار دادن بر بصر” این است که دیگر حق را، یعنى آیات خدا را، نبیند. و حاصل همه اینها این است که گوش و قلب و چشم اثر خود را- که همان التزام به حقى است که درک مى‏ کند- نداشته باشد، و استکبار و پیروى هواى نفس او را نگذارد که زیر بار حق برود. قبلا هم خواننده محترم توجه فرمود که گفتیم ضلالت از راه، منافاتى با علم به راه ندارد، چون ممکن است آدمى راه را بشناسد ولى به آن التزام نداشته باشد.
” فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ”- ضمیر در” یهدیه” به همان کسى برمى‏گردد که هواى نفس خود را معبود خود گرفته. و حرف” فاء” که بر سر جمله است، جمله را نتیجه حال و وضع او مى‏ کند، و چنین معنا مى‏ دهد: وقتى حال او چنین حالى بود که خدا او را با اینکه دانا است گمراه کرده، دیگر بعد از خدا چه کسى مى‏ تواند او را هدایت کند، مسلما هیچ کس، براى اینکه خداى تعالى خودش فرموده:” قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏” و نیز فرموده:” وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ”.
” أَ فَلا تَذَکَّرُونَ”- یعنى آیا باز هم در حال و وضع چنین کسى تفکر نمى‏ کنید، تا متذکر شوید که او و هر که مثل او است ما دام که پیرو هواى نفسند راهى به سوى هدایت ندارند، و در نتیجه شما از حال آنان عبرت و پند بگیرید؟





 نظر دهید »

دعای فرج

دعای فرج

دانشنامه مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

موضوعات

  • اهل بیت و معصومین
  • حدیث و سخنان حکیمانه
  • امام زمان و مهدویت و آخرالزمان
  • پند و آموزنده
  • همه

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

موزیک متن

کد آهنگ

عکس

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس