ستيز با وسوسه ها!
عزيزان! سخن از «سکينه» و آرامش روح و روان در ميان بود، همان گوهر گرانبهايى که خليل اللّه براى يافتن آن، گاهى به ملکوت آسمان ها و زمين نظر مى افکند و آن را در جهان با عظمت بالا جستجو مى کرد:
«وَ کَذلِکَ نُرِىَ اِبْراهيمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ لِيَکُونَ مِنَ الْموُقِنينَ»(1).
و گاه مرغان چهارگانه را که به گفته بعضى از ارباب تفسير هر کدام مظهر يکى از صفات نکوهيده انسان بودند (طاووس مظهر خودنمايى و غرور، خروس مظهر تمايلات شديد جنسى، کبوتر مظهر لهو و لعب، و کلاغ مظهر آرزوهاى دراز!) سر بريد و در هم کوبيد تا پس از احياء مجدد، اطمينان به معاد يابد و به آرزوى قلبى خود (لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِىْ)(2) برسد.
اين گوهر گرانبها يعنى سکينه و آرامش را چگونه مى توان يافت؟ و در کدامين اقيانوس جستجو کرد؟
به شما عرض مى کنم طريقه دسترسى به آن بسيار آسان و در عين حال بسيار مشکل است، به اين مثال گوش جان فرا دهيد:
آيا هرگز در يک روز ابرى، سوار هواپيما شده ايد؟ هواپيما تدريجاً اوج مى گيرد و آهسته آهسته از ميان ابرها گذشته، بالاى ابرها قرار مى گيرد، در آنجا آفتاب عالمتاب با شکوه تمام مى درخشد، همه جا روشن و پرنور است، در آنجا در تمام طول سال هرگز خبرى از ابرهاى تيره و تار نيست و چهره خورشيد هيچ گاه حجابى ندارد، چون برتر از ابرهاست!
ذات مقدس خالق جهان، آفتاب عالمتاب است که همه جا نورافشانى مى کند و ابرها، همان حجاب هايى است که ما را از مشاهده جمال حق، مانع مى شود، اين حجاب ها همان اعمال سوء ماست، همان آمال و آرزوهاى ماست.
و به گفته امام عارفان: «اِنَّکَ لاْ تَحْتَجِب وعَن خَلْقِکَ إلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الاَْعْمالُ دُونَک»(3).
حجاب ها همان شياطينى هستند که به خاطر اعمال ما، در ما نفوذ کرده، و گرداگرد قلب ما را احاطه کرده اند، چنان که در حديث آمده: «لَوْ لا اَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنِى آدَمَ لَنَظَرُوا اِلى مَلَکُوتِ السَّماواتِ; اگر شياطين بر دل هاى بنى آدم احاطه نمى کردند، آنها ملکوت آسمانها را مى ديدند»(4).
اين حجاب ها، بتهاى گوناگونى است که با دست خود ساخته، و با هوى و هوس خويشتن پرداخته، و به بتخانه دل سپرده ايم و به گفته بزرگان:
«کُلُّ ما شَغَلَکَ عَنِ اللّهِ فَهُوَ صَنَمُک; آنچه تو را به خود مشغول دارد و از خدا غافل کند بت تو است»!
بت ساختيم در دل و خنديديم
بر کيش بد برهمن و بودا را!
اى عزيز! ابراهيم وار، تبر ايمان و تقوا را بردار و اين بتها را بشکن، تا بتوانى به ملکوت آسمان ها نظر بيفکنى و از «موقنين» باشى! آن گونه که ابراهيم شد: «… وَ لِيَکُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ».(5)
غبارهاى هوا و هوس فضاى روح ما را تيره و تار کرده، و مانع ديد چشم باطن ماست، همّت کن و «غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد»!
عجب اين که خدا به ما از خود ما نزديکتر است; ولى چرا ما از او دوريم؟ او در کنار ماست چرا ما مهجوريم؟ آرى «يار در خانه و ما گرد جهان مى گرديم»!
و اين بزرگ ترين درد ما و مشکل ماست و بدترين حرمان ما، هرچند راه درمان روشن است.
1. انعام / 75.
2. بقره / 260.
3. دعاى ابوحمزه ثمالى.
4. بحار، ج 59، ص 163.
5. انعام / 75.